طلبه‌های جهادی پس از جنگ ۱۲روزه، آستین همدلی بالا زدند؛

از بشاگرد تا تهران زخم‌خورده

طلبه‌های جهادی پس از جنگ ۱۲روزه، آستین همدلی بالا زدند؛

از بشاگرد تا تهران زخم‌خورده

در روزهایی که تلخی جنگ ۱۲ روزه همچنان بر دل‌ها سنگینی می‌کرد، در دل محله‌هایی که سینه‌ زمین از آوار و خاکستر سنگین شده بود، گروهی از طلبه‌های جوان بی‌نام و نشان، بی‌آنکه کسی بخواندشان، آستین بالا زدند و آمدند. نه با شعار و نه با پرچم؛ با بیل و فرغون و دلی که از درد مردم، بی‌قرار بود.

از بشاگرد تا تهران زخم‌خورده

به گزارش روابط عمومی سازمان تبلیغات اسلامی، در روزهایی که تلخی جنگ ۱۲ روزه همچنان بر دل‌ها سنگینی می‌کرد، در دل محله‌هایی که سینه‌ زمین از آوار و خاکستر سنگین شده بود، گروهی از طلبه‌های جوان بی‌نام و نشان، بی‌آنکه کسی بخواندشان، آستین بالا زدند و آمدند. نه با شعار و نه با پرچم؛ با بیل و فرغون و دلی که از درد مردم، بی‌قرار بود.


علی علویان، طلبه‌ جهادی اهل قم، یکی از همین‌هاست. او با جمعی از دوستان جهادی‌اش پس از پایان جنگ ۱۲ روزه، راهی مناطق آسیب‌دیده‌ تهران شد؛ محله‌هایی مثل نارمک، پل چوبی، خیابان شریعتی، محله شهید باکویی و شهید ذوالفقاری که هر کدام زخمی عمیق از جنگ بر تن داشتند.


او می‌گوید:«طلبه همان‌طور که برای رساندن دین با مردم ارتباط دارد، در چنین شرایطی که دین باید سردمدار حمایت از مظلوم باشد، وظیفه‌اش سنگین‌تر می‌شود. ما احساس کردیم باید کنار مردم باشیم؛ در رنج‌شان، در اشک‌شان، در خاک‌برداری خانه‌های‌شان.»


علویان پیش‌تر هم تجربه جهادی در مناطق محروم بشاگرد در هرمزگان را داشته، اما این‌بار ماجرا متفاوت بود. صحنه‌ها تنها فقر نبود، ویرانی بود، داغ عزیزان بود، چشم‌هایی که با ناباوری به تلی از خاک نگاه می‌کردند و خانه‌هایی که دیگر خانه نبودند.


کارشان کمک به آواربرداری، پاک‌سازی نخاله‌ها، جابه‌جایی وسایل سالم، هم‌صحبتی و دلداری دادن به خانواده‌ها بود. اما در دل همین کارهای ساده، قصه‌هایی شکل می‌گرفت که نمی‌شود آن‌ها را ننوشت.


یکی از روزهای سخت، وقتی مشغول آواربرداری بودند، تکه‌ای از لباس یک زن سالخورده از زیر خاک بیرون آمد. دختر آن زن، که در همان سانحه پدر و خواهرش را هم از دست داده بود، با دیدن آن لباس از پا افتاد. علویان و دوستانش همان‌جا نشستند، زیارت عاشورا خواندند، اشک ریختند و سعی کردند برای دمی، پناهی باشند.


او تعریف می‌کند که در برخی از خانه‌ها، وقتی با خانواده‌ها هم‌صحبت می‌شدند، چیزی بیشتر از یک ارتباط انسانی شکل می‌گرفت: «آن‌قدر به آن‌ها دل دادیم که بعد از چند روز، ما را مثل بچه‌های خودشان می‌دانستند. الان هم خیلی از آن خانواده‌ها تماس می‌گیرند و می‌گویند که هنوز یاد آن لحظه‌ها دلشان را گرم می‌کند.»


این طلبه‌های جوان فقط کارگر نبودند. آن‌ها با خود نور هم آورده بودند. در ایام تاسوعا و عاشورا، در همان مناطق آسیب‌دیده، موکب‌هایی برپا کردند. دسته‌های عزاداری که می‌آمدند، نوحه‌هایی با مضامین ضدصهیونیستی می‌شنیدند. مردم با بغض و اشک همراهی می‌کردند. فضای حزن‌آلود محرم، در دل ویرانی، رنگی از مقاومت گرفته بود.« گاهی با هم ذکر توسل می‌گفتیم. وقتی می‌دیدیم مردم کنار هم ایستاده‌اند، چه با حجاب و چه بی‌حجاب، چه مذهبی و چه غیرمذهبی، اما با دل‌هایی که برای هم می‌تپید، ما هم دلگرم می‌شدیم.»


علویان می‌گوید برای خیلی‌ها باورش سخت بود که جمعی از طلاب بیایند وسط آوار، فرغون دست بگیرند و بدون هیچ چشم‌داشتی، زمین را از درد بتکانند. اما این حضور نه‌تنها باعث تعجب نبود، بلکه برای مردم التیامی شد. این‌که می‌دیدند یک طلبه هم کنارشان خاک می‌خورد، برایشان پیام روشنی داشت و دلشان را گرم می‌کرد. 


او می‌گوید در دل آن آوارها، فقط خانه‌ها نبود که دوباره ساخته می‌شد. دل‌هایی شکسته، امیدهایی خاموش، و اعتمادهایی که نیاز به زنده‌شدن داشتند، آرام آرام جان می‌گرفتند. طلبه‌ها فقط خشت و آجر جابه‌جا نکردند؛ ستون‌های همدلی را برپا کردند.

منبع: فارس
 

2025-07-30

تعداد بازدید: 36

پربازدیدترین‌ها

جدیدترین‌ها

برگزیده‌ها

محرم
آیکون توانخواهان

T

T